پیوند جادو ۱: p7
پیوند جادو پارت هفتم
روی یکی از صندلی های خالیه میز اسلیترین نشستم. شبیه غریبه ها بودم. به هم گروهی هام نگاه کردم، جو عجیبی داشت. دامبلدور سخنرانی شو (زر زر کردناشو👍🏻) تموم کرد و مراسم شام شروع شد. نمیدونم چرا اشتها نداشتم، با غذام ور میرفتم. تا بالاخره یکم از دسر خوردم.
رون از لابهلای بچه ها به من نگاه کرد و به هری اروم یه چیزایی گفت. داشتم پودینگ میخوردم که یهو یکی گفت: _«هی تو!»
سرم رو بالا اوردم و به سمت صدا نگاه کردم. یک پسر مو بلوند بود با چشمای اقیانوسی🌊
ادامه داد:_«خواهر پاتحی؟» سری تکون دادم.
پوزخندی زد و گفت:_«چی باعث شد فکر کنی لیاقت بودن توی این گروهو داری؟! اصن فکر کردی کی هستی؟» ابرو بالا انداخت.
تعجب کردم و سرم و به سمت راست خم کردم و نگاهش کردم بعد به خوردنم ادامه دادم.
کراب خیلی اروم بهش گفت:«بنظر خیلی بچه ننهست، ازت ترسیده قشنگ معلومه» همون پسر مو بلوند خندید و به خوردنش ادامه داد. 🍮
روی یکی از صندلی های خالیه میز اسلیترین نشستم. شبیه غریبه ها بودم. به هم گروهی هام نگاه کردم، جو عجیبی داشت. دامبلدور سخنرانی شو (زر زر کردناشو👍🏻) تموم کرد و مراسم شام شروع شد. نمیدونم چرا اشتها نداشتم، با غذام ور میرفتم. تا بالاخره یکم از دسر خوردم.
رون از لابهلای بچه ها به من نگاه کرد و به هری اروم یه چیزایی گفت. داشتم پودینگ میخوردم که یهو یکی گفت: _«هی تو!»
سرم رو بالا اوردم و به سمت صدا نگاه کردم. یک پسر مو بلوند بود با چشمای اقیانوسی🌊
ادامه داد:_«خواهر پاتحی؟» سری تکون دادم.
پوزخندی زد و گفت:_«چی باعث شد فکر کنی لیاقت بودن توی این گروهو داری؟! اصن فکر کردی کی هستی؟» ابرو بالا انداخت.
تعجب کردم و سرم و به سمت راست خم کردم و نگاهش کردم بعد به خوردنم ادامه دادم.
کراب خیلی اروم بهش گفت:«بنظر خیلی بچه ننهست، ازت ترسیده قشنگ معلومه» همون پسر مو بلوند خندید و به خوردنش ادامه داد. 🍮
- ۱۹۲
- ۲۸ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط